سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشانه های ظهور

مرا با سیاهی چه کار؟

    نظر

غروب بی تو آنقدر کش می‌‌آید که استخوانهای مظلومیتمان فریاد رس می‌طلبد در انتظار بانگ جرسی که از کعبه سر می‌دهی.
بیداری شبهای انتظارمان را عطر یاس سرشار می‌کند.
چه بهشت روشنی از گلوی ابرها می‌بارد
 که بعد از دریا تنها تو می‌دانی ضریح بی‌نشانش را
 مهتاب که بریزد نسیم شانه می‌زند پریشانی گیسویت را
 که رستاخیز زمین نزدیک‌تر شود.
مرا به سیاهی شب‌ها چه کار
 که هیچ ظلمتی ذره‌ای از قامت آفتابیت نخواهد کاست.
قسم به نام روشن خورشید وقتی که خیبر را به تحیر وا داشت
 و به فرق شق القمر شده‌ی عشق وقتی به فزت ربی متوسل شد
 از راهی که تو در کوله داری باز نخواهم گشت
 حتی اگر تمام جاده‌ها گام‌های مسافرت را فراموش کنند
 که هر وقت تو به آینه بنگری صبح می‌شود.