نجوایی با امام زمان (عج)
آقا جان
کی می آیی تا ترکهای دلم را در برابر تو شماره کنم!
چقدر در راهروهای دلواپسی و نگرانی به انتظار بنشینم؟ چقدر؟!
سپیده که میزند با خودم میگویم اکنون در چشم اندازم ظاهر میشوی و با یک سبد شکوفه نور نگاهم را با بهار لبخندت معطر میکنی.
به تو میاندیشم چون تو در ذهن منی و جز تو هیچ کس نمیتواند جای خالیات را پر کند. دروازه قلب من به روی تو باز است چون تویی سنگ صبور من.
چرا نمیآیی تا بسان کودکی به بالینت بنشینم و زار زار بگریم و بگویم از غمهایم.
جوابم را بده آخر بگو چه وقت به دیدنم میآیی. شب یا سپیده دم.
به من بگو از کدامین راه عبور میکنی از کدامین شهر میگذری؟ از کدام خیابان میآیی؟
در کدام ساعت؟ در کدام دقیقه؟؟؟