سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشانه های ظهور

نجوا

    نظر

این بار کلمات را پشت سر هم ردیف می‌کنم. می‌خواهم از تو بنویسم از تو بگویم و از تو بشنوم... مولای من این جملات را با اشک چشمانم راهی کوی تو می‌کنم... می نویسم تا بدانی این سروها که قد برافراشته‌اند و این نرگس‌ها هنوز طلایه‌دار لشکر انتظارند.
از غریبی غروب‌های جمعه بگویم یا سجاده‌های تر بامدادهای عهد؟
از ندبه‌هایمان بگویم یا دلتنگی‌های هر روز و هر شبمان؟
راه دور نمی‌روم... تو همه را می‌بینی و می‌شنوی... پس بگذار ساده بگویم: من همان منتظر همیشگی‌ام که تو هر روز برای او اشک می‌ریزی و او برای تو...
من همان مدعی سابقم که هنوز تنها پناهش اشک‌ها و ناله‌های اوست.
دست‌هایم را به سوی تو دراز می‌کنم... کاسه‌ی گداییم را لبریز تر از همیشه کن.
بگذار قلمم از تو بنویسد... بگذار کاغذم عطر وجود تو را بگیرد...


ماندگار

    نظر
ما همچنان‌که ساده‌ترین نیازمان، آب خوردن‌مان را، به یاد تو مرتفع می‌کنیم، احساسمان، اندیشه‌مان، مرگمان، حیات‌مان، سلوک‌مان، قیاممان، همه و همه رنگ از تو می‌گیرند و معنا از تو می‌یابند.

مسافر

    نظر
مسافری غریبم در هزار توی تاریک و روشن حیات.

و زمین گهواره ایست که مادر پر مهر گیتی آنرا میگرداند تا آرام گیرم.

و از تمام رخ ماه تا لبخندش ثانیه هایست که میگذرند.....!


نجوایی با امام زمان (عج)

    نظر

آقا جان

کی می آیی تا ترک‌های دلم را در برابر تو شماره کنم!

چقدر در راهروهای دلواپسی و نگرانی به انتظار بنشینم؟ چقدر؟!

سپیده که می‌زند با خودم می‌گویم اکنون در چشم اندازم ظاهر می‌شوی و با یک سبد شکوفه نور نگاهم را با بهار لبخندت معطر می‌کنی.

به تو می‌اندیشم چون تو در ذهن منی و جز تو هیچ کس نمی‌تواند جای خالی‌ات را پر کند. دروازه قلب من به روی تو باز است چون تویی سنگ صبور من.

چرا نمی‌آیی تا بسان کودکی به بالینت بنشینم و زار زار بگریم و بگویم از غم‌هایم.

جوابم را بده آخر بگو چه وقت به دیدنم می‌آیی. شب یا سپیده دم.

به من بگو از کدامین راه عبور می‌کنی از کدامین شهر می‌گذری؟ از کدام خیابان می‌آیی؟

در کدام ساعت؟ در کدام دقیقه؟؟؟