سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشانه های ظهور

تو را می خواهم...

    نظر

بوی ظهورت در تمام ابعاد این شهر پیچیده است و صدای گام‌های استوارت طنین‌انداز شده است.
می‌گویند: لحظه‌ی آمدنت نزدیک است. و دوستانت آماده‌ی استقبال.
تو پناه آشفتگانی و ما چشم به راهیم تا اماممان بیاید و از این سفر دور و دراز هدیه‌ی گران‌بهای عدالت را بیاورد.
امروز عطش ظهور بر لب‌های همه‌ی ما، جهان را کویری کرده است، این ثانیه‌های آخر چه سخت می‌گذرند و این لحظه‌های آخر انتظار چه کند عبور می‌کنند، بیشترین است این لحظه‌ها و سهم ما از عشق؛ دو رکعت صبر است.
ما بار دیگر تنها پیمان را به تو اقتدا می‌کنیم. تمام پنجره‌های این شهر را گشوده‌ایم تا ماه رویت را رؤیت کنیم و در گوشه‌ی تمام درها به انتظار نشسته‌ایم تا پای بوس ظهور تو شویم.
می‌دانم، می‌دانم لحظه‌ی آمدنت نزدیک است و من هیچ ندارم که به تو هدیه کنم؛ هیچ!


 


تنها سرگشته‌ام ...        تو را می‌خواهم ...           تو را می‌خواهم ...


امام عصر(عج)

    نظر

ما در خیالات خود حاضریم با دشمن امام حسین(ع) بجنگیم ولی در واقعیت حاضر نیستیم کوچکترین قدمی، حتی در حد خواندن روزانه یک دعای کوچک برای امام زمانمان برداریم. شاید هفته‌ها یا ماه‌ها یادی از مولایمان نمی‌کنیم، چه‌رسد به کشته شدن در راهش. نمی‌گویم برای امام حسین(ع) عزاداری نکنیم و آرزوی شهادت در راهش نداشته باشیم بلکه برای 1300 سال پیش خیال‌پردازی نکنیم و جامعه را برای ظهور بقیه‌‌‌الله، امام همیشه حی و حاضرمان، آماده کنیم و آن وقت اگر مرد شهادتیم بیاییم به یاریش بشتابیم.
حال قبول داری که به یاری امام حسین(ع) نمی شتافتیم بلکه اگر خیلی لطف می‌کردیم و خود را به اصطلاح مسلمان می‌نامیدیم به جنگ امامان نمی‌رفتیم و چه بسا وقتی زرق و برق پول، ثروت، پست و مقام را ببینیم از پیش قراولان سپاه دشمن می‌شدیم.
جز این است؟ می‌گویند ابن زیاد پیشنهاد فرماندهی سپاه یزید را در حالی به عمر سعد داد که برای نماز به مسجد کوفه رفته بود. در مملکت‌مان چند نفر مانند عمر سعد به ظاهر مسلمان خالص وجود دارد که می‌توان پشت سرش نماز خواند؟


  

 

با این آمادگی من و تو و دیگران در صورت قیام امام، سرنوشت منتقم خون حسین(ع) نیز چیزی غیر از سرنوشت حسین(ع) نخواهد بود.
هر جمعه‌ی بدون ظهور، عاشورای مهدی(عج) است.

 


نجوا

    نظر

امام محبوبم، ندیده دل به تو سپردم و در دیدن، جان را .
بارها دست دل را گرفته و او را به هر کوی و برزنی که نشانی از تو داده‏اند، کشاندم. به هر سو نظر افکندم و پرنده دلم را به هوای تو پرواز دادم.
گفته‏اند می‏آیی. نکند آمدنت فراتر از پیمانه عمرم باشد. سال‏هاست می‏شناسمت. تو در پشت قلب‏های شکسته مؤمنان هستی، در صدای لرزان «الغوث الغوث‏» شان که مظلومیت از آن می‏بارد.
مهدی جان، آن زمان که پا به عرصه وجود نهادی، زمین بر آسمان برتری یافت و عشق تو، حیرانی و چرخش زمین را به وجود آورد. ماه به عشق تو گرد زمین می‏چرخد و ستاره‏های کهکشان راه شیری راهت را نور پاشی می‏کنند.
شهاب‏ها خود را در برابر قدومت فدا می‏سازند. خورشید سال‏ها است‏به نامت می‏سوزد، می‏گدازد و نور می‏پاشد. می‏دانم، می‏دانم تو نیز دلتنگی، تو نیز می‏خواهی، اما ما هنوز مقدمه‏ای را برایت‏به تکامل نرسانده‏ایم. اما کمکمان کن.